.comment-link {margin-left:.6em;} <$BlogRSDURL$>
Name:

Love Letters of Paniali; Letters from bottom of heart which are not easy to share. Maybe one day letters will be opened...

Sunday, June 11, 2006

گذشته، شیر حمام، آینده 

آخرین روز مسافرتمونه، چند روزی هست که منزل يکی از اقوام مهمان هستيم، تا يکی دو ساعت ديگه بايد حرکت کنيم ، مامان همه جارو تميز کرده و رفته آخرین دوش رو هم بگیره، انگار داره منو صدا می کنه؛ به به، شير حمام در آمده، واشر و سر پيچ و باقیه دل و روده شیر حمام دست مامانه، با مظلوميت نگاهم ميکنه ببين می توني درستش کنی؟
هیچ ایده خاصی ندارم
مامان از حمام ميره بيرون، مادر بزرگم جوری که من نشنوم به مامانم ميگه اين بچه که بلد نيست، مامان با اطمینان جواب میده؛ چرا. فیزیک خونده دیگه. دفعه اوله توی عمرم که می شنوم مامان رشته ام رو بدرد بخور محسوب کنه، بهم احساس غرور ميده، به خصوص که فردا روز مراسم فارغ التحصیلیمه ، راجع به مراسم حرفی به مامان نزده ام، یعنی کسی چیزی نمی دونه بجز یکی ،دو نفر، فکر نمی کردم اهمیتی داشته باشه، اونم بعد از این همه سال.
مامان میگه می خوای بری شیر حمام پایین رو باز کنی ببینی چه جوری کار می کنه؟
این پیچ اصلا جا نمیره، نمی خواهم با زور جاش بدم، اومدیم یه چیزی بشکنه اون وقت دم رفتنی هیچ جوری نمیشه توی مغازه ها دنبال شیر حمام گشت. یاد حرف عمو افتادم؛ چون این رشته رو خوندی حتما که لازم نیست توی این رشته کار کنی، این رشته فقط باید بهت کمک کنه که مسئله حل کردنت خوب شه، بتونی با دید بهتر نگاه کنی

باید با یه دید دیگه نگاه کنم . پیچ جان، چی کارت کنم که اینجا جا بشی؟

اگه بابا اینجا بود میگفت این همه سال درس خوندی یه پیچ بلد نیستی جا بندازی، دیگه پیچ رو از دستم گرفته بود و یه ثانیه ای جاش داده بوه یه جورایی با یه روشی که آدم میگه چه طوری به ذهن من نرسیده بود

چه جوری این پیچ میتونه جا بیفته؟ نباید بیشتر از این طول بکشه ، باید بتونم درستش کنم

اکی، اینم از پیچ، حالا نوبت این واشر ،فایده اکسپریمنتال کار کردن اینه که یاد میگیری
کار واشر چیه و کجا باید جاش بدی.ببینم حالا اگر شیر باز بشه آب ازش درست میاد؟

مرسسسسسسسسسسسسسسسسسسسی

قربون دست خودم بشم، میدونی عشقش این تناسب زمانیه با فارغ التحصیلی، شیر حموم هیچ ربطی
به فیزیک نداره ها، اما این حسی که این همه درس خوندن یه نتیجه ای میتونه بده خوبه


مادر بزرگم کنار صاحبخونه نشسته با ایما واشاره ازم می پرسه چی شد؟
چشمک میزنم.
Comments-[ comments.]
Comments: Post a Comment


Weblogs I love to read:
  • خانم فاطی ترابی
  • دختر ارديبهشتي
  • سرزمين آفتاب
  • Perston
  • Ananita
  • فرنگوپوليس
  • خورشيد خانم
  • مسافر برکلي
  • صندوقخونه
  • خانم احمدنيا
  • من و بابک
  • دلتنگستان
  • غربتستان
  • سوسکی
  • دلشدگان
  • قاصدک
  • ساتگين
  • عاقلانه
  • آتشدان
  • شرمين
  • نيلگون
  • ناگهان
  • رهايي
  • آبنوس
  • کوچی
  • ساقي
  • ادمها
  • کوزه
  • نینا
  • Links:
  • mah-mag (Magazine of Art and Humanity)
  • Orkideh Behrouzan Poem
  • Free thoughts on Iran
  • Philosophy
  • 40cheragh
  • Maghalat
  • History
  • Photo blogs I like:
  • Dutch-photojournalism
  • Zohreh Soleimani
  • nocturnalimages
  • Rootoosh Bashi
  • Ami Vital
  • Sourena
  • Nader
  • Mim
  • Firends who update once in blue moon:
  • Only If YOU want
  • Nooshi va joojehayash
  • Chegoone zan shodam?
  • me and my taxi
  • Ali Mostashari
  • Kale khar
  • Neyzan
  • Daria
  • Hasti
  • Danial
  • Khoda
  • گل‌خونه
  • گوشه
  • This page is powered by Blogger. Isn't yours?